سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]
خسته ام... - عشق تو
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 6196
بازدید امروز : 7
........... درباره خودم ...........
خسته ام... - عشق تو
........... لوگوی خودم ...........
خسته ام... - عشق تو
.......جستجوی در وبلاگ .......

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
پاییز 1385
تابستان 1385

........... طراح قالب...........


 
  • خسته ام...

  • نویسنده : رضا ساکی:: 85/7/11:: 10:18 صبح

    خسته و در به در شهر غمم

    شبم از هر چی شبه سیاه تره


    زندگی زندون سرد کینه هاست


    رو دلم زخم هزار تا خنجره


    چی می شد اون دستای کوچیک و گرم


    رو سرم دست نوازش می کشید

    بستر تنهایی و سرد منو


    بوسه گرمی به آتش میکشید


    چی میشد تو خونه کوچیک من


    غنچه های گل غم وا نمی شد


    چی میشد هیچکسی تنهام نمی زاشت


    جز خدا هیچکسی تنها نمی شد


    نظرات شما ()